محمد حسام
محمد حسام برعکس محمدحسین درست بموقع دنیا اومداون بسیار درونگراست و دیر ارتباط برقرار میکند نشستن وتحرکاتش مثل همه بچه هابود ولی صحبت کردنش خیلی کند بود بطوریکه هنوز که دوسال و سه ماهشه خیلی از کلمات را نمی تواند درست بگویدخوشبختانه از نظر بالینی مشکلی نداردولی دوست ندارد زیاد صحبت کنداو هم بچه بامحبتی است و ازچشمانش همه چی میشه فهمید .
محمدحسام وقتی صبح از خواب بیدار میشه اول یه فصل برای اینکه پدرش رفته سرکار گریه میکنه بعد روزش راشروع میکند مجموعا بجز پدرومادرش ومن کمی ارتباطش خوبه وبرای مدت کوتاه بامن میمونه ویا به بیرون از خانه می آید .از نوزادی محمد حسین ومحمد حسام عکسهای زیادی ندارم بدلیل اینکه عکسهایی راکه گرفتم به کامپیوتر خودشون دادم که همه آنها پاک شده است ولی این عکسی که از اودارم تقریبا مربوط به اولین مسافرت اوست که در بهار ٨٩به اصفهان وشیراز رفته بودیم وحدودا"١٠
ماهش بوده است .
امروز بعدازظهر دراثرشیطنت محمد حسین تلویزیون ٢٩ اتاق بچه ها از روی میز میافته وپس ازبرخورد بایک مبل کوچو لووشکسته شدن آن روی پای حسام میافته وپای حسام از مچ شکست که همان موقع به بیمارستان بردند وباید ٤٥روز توگچی که تابالای زانوشه بمونه تاخوب بشود امشب که سرراه رفتن به بازارچه خیریه به خونشون رفتم فقط بغل باباش جیغ میزد . باوجود این بامامانش به بازارچه رفتیم ولی تابرگردیم دودفعه باباش زنگ زد و درمورد دادن مسکن هااز مادرش پرسید معلوم بود خیلی دردداره انشاا...که زودر آرام بگیرد وخوب شود.