صبا

در دومین روز از بهار زیبای 1390صبای عزیزمتولد شد همه چی طبق برنامه تنظیمی پیش رفت و روزسوم عید همراه مادرش به خونه اومد یک دختر خوب وهمه چی تموم و خانم که مختصر زردی گرفت ولی چون وزنش خوب بود (3500)و بعد از سه روز یک مقدار زرد شده  بوددکتر گفت چیز خطرناکی نیست  وبخودی خود خوب می شود.

این رابگم که من بدون بچه هام اصلا مسافرت نمیروم (مگر خارج ازکشور پیش بیاید)ولی آنها پیش می آید که بدون من ویاهمراه دوستانشان به مسافرت بروند ولی من بدون آنهاپایم راازشهر بیرون نمیگذار م چون انگیزه زنده بودنم همه بچه هام هستند چه برسد انگیزه مسافرتم. برای همین هم عیدامسال هیچ جانرفتم بجای آن از هفته دوم خردادراه افتادیم وبه سمت غرب حرکت کردیم زنجان - غارکتله خور- بیجار - سنندج - سقز وبانه که این اولین سفر گل دختر مابود باوجوداینکه فقط  دوماه ونیمش بود ولی خیلی خوب وآرام بود واصلا اذیت ویاگریه بیمورد نداشت وبسلامت رفتیم وبرگشتیم .

 َ

 درحین سفر خبردادند سهمیه مشهد از طرف اداره برای من اختصاص داده شده است (من بازنشسته یکی از ادارات دولتی هستم وحدودایکسال ونیم است که بازنشسته شده ام )سه روز بعداز مسافرت اول بسمت مشهد حرکت کردیم وچون صبا تاحالا مشهد نرفته بودو بچه های دیگر مرخصی نداشتندبا پدرومادر صبا ومادرشوهر من و باماشین خودم  باین سفررفتیم (همسرم بدلیل پشت کنکوری بودن پسرآخرم همراه مانیامد )جای شما خالی خیلی خوب بود وتقریبا بعد از بازنشستگیم این اولین سفری بودکه بدون دغدغه ونگرانی از کار اداره رفتم . مادر شوهرم هم خیلی راضی بود چون دربین راه زیارتگاه وجاهای دیدنی زیادی رفتیم . مسئله  مهمی که بیشتر باعث شد که به ماخوش بگذرد این بود که صبا خیلی خوش سفربود واصلا اذیت نکرد.

 اینهم خاطرات سفر مارکوپولوی کوچولوی ما.....

الان صبا جون چهارماه ونیمه است دختری سروحال وشاداب و تپل که خوب میخوابد همیشه می خندد واگر دوسه روز مارانبیند غریبی میکند ومدام دستش  در دهانش است .

صبا بابرادرش امیرحسین خیلی تفاوت  دارد امیرحسین پوستی سفیدبرفی و چشمانی طوسی دارد ولی صبا پوستی سبزه وچشمانی مشکی دارد اینهم عکس هردویشان دریک سن .